پُرسِش یا جملهٔ پرسشی، جملهای است که درآن پرسشی وجود داشتهباشد.
در زبان فارسی جمله از لحاظ محتوی بر ۵ نوع است که جمله پرسشی یکی از آنان است. جمله پرسشی در زبان فارسی با استفاده از کلمات پرسشی یا تغییر لحن ساخته میشود و پیرامون رویداد کاری یا وقوع حالتی سوال میکند.در پایان جمله پرسشی از این نشانه «؟» استفاده می کنیم.
نمونه: فردا چه روزی است؟
گاهی پرسش برای تاکید یا نفی مطلبی استفاده میشود که در صورت اول بدان جمله استفهام تاکیدی و در صورت دوم استفهام انکاری میگوییم
نمونه: نگفتم این کار را نکن؟ (گفتم) استفهام تاکیدی
چه کسی به تو گفت این کار را انجام دهی؟(هیچ کس) استفهام انکاری
استفهام انکاری
استفهام در لغت یعنی طلب فهم، طلب دانستن، سوال کردن و پرسیدن؛ و استفهام انکاری یعنی سؤال کردنی که جواب آن قرین با تکذیب و انکار باشد.
استفهام انکاری از مباحثی است که در علم معانی، از آن سخن میرود. در قسمت جملات پرسشی، هنگامی که از اغراض سوال کردن در حیطه شعر و ادبیات سخن میرود، یکی از مباحث طرح شده، استفهام انکاری است. همانطوری که زبانِ شعر با زبان سخن معمولی متفاوت است، خواست و غرض گویندۀ یک کلام ادبی نیز ممکن است با گویندۀ یک سخن معمولی متفاوت باشد. بر این اساس، اگر شاعری کلامش را به صورت پرسش و سؤال میآورد، الزاماً قصد او دریافت جواب نیست، بلکه به نیتهای مختلف ادبی این کار را میکند، از جمله، ایجادِ شگفتی، توبیخ و تنبیه، یا غیره. در استفهام انکاری جواب سؤال منفی است، به عبارتی شاعر یک جمله خبری منفی را به صورت پرسشی میآورد و غرض او تکذیب و انکار است، به عنوان مثال این شعر حافظ:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حالِ ما سبکباران ساحلها؟
مقصود شاعر این بوده که حال ما را سبکباران ساحلها به هیچ وجه نمیفهمند، این جملۀ خبری منفی را در قالب پرسش آورده و به دنبال تکذیب سؤال است. یا:
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد؟
(سعدی)
یعنی: معلوم است که گذر نمیکنی، اصلاً و ابداً. جوابی که معمولاً در ذهن مخاطب برای این گونه سوال شعری شکل میگیرد، این است که: نه، چطور ممکن است؟ چنین چیزی امکان ندارد.
سیاهِ زندگی هرگز شود سفید به آب؟
سپید رومی هرگز شود سیاه به دود؟
(سعدی)
در این شیوه پرسش، لذت ادبی و ذوق هنری مخاطب بیشتر است تا اینکه جملۀ صورت خبری منفی آورده شود؛ و از سویی نوعی اعجاب و مبالغه در انکار و تکذیب گزاره مورد نظر شاعر را نیز در پی دارد.
استفهام تأکیدی که دکتر شمیسا از آن به عنوان استفهام تقریری یاد می کند پرسشی است که مخاطب به درستی و صحت قول گوینده اقرار می کند . در این نوع پرسش صورت سؤال منفی ذکر می گردد و جواب مثبت است؛یعنی با جواب بله مخاطب به درستی سخن اقرار می کنیم وتأکید می کنیم که حتماً چنین خواهد بود .
مثال : آیا نباید این کار را کرد (یعنی حتماً باید این کار را کرد )
آیا پایان همه مرگ نیست ؟ (یعنی حتماً پایان همه مرگ است)
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد کیست که تن چو جامِ می جمله دهن نمی کند؟(حافظ)
پیاده ندیدی که جنگ آورد سر سر کشان زیر سنگ آورد ؟ (شاهنامه)
آیا از سرزمین تو بود که فرشتگان / سرودهای صلح و شادی را برای چوپانان خواندند؟
نه آیا باید شکر کنی که باز تو راکبی و او مرکوب؟
درفش کاویانی
ضحاک پادشاه تازی انسانی ناپاک بود. او برای این که دو ماری که بر شانه اش روییده بودند را سیر نگهدارد، هر روز مغز دو انسان را به آنها می داد. او شبی در خواب دید که پسر جوانی با گرز بر سر او می کوبد. یک پیشگو به او گفت این پسر فریدون نام دارد. ضحاک هرچه به دنبال فریدون گشت او را پیدا نکرد. بنابراین به راه حلی فکر کرد. راه حلش این بود که گواهی ای بنویسد و همه بزرگان آن را امضا کنند. براساس این گواهی ضحاک به جز نیکی کاری نکرده است و حرفی جز به راستی نزده است. همه بزرگان به ناچار این گواهی را امضا کردند. اما ناگهان صدای داد و فریاد کسی از بیرون به گوش رسید. وی کاوه آهنگر نام داشت که درفش کاویانی او در تاریخ مشهور است.
ضحاک دستور داد کسی که داد و فریاد می کرد را به داخل بیاورند. وقتی آن مرد به داخل کاخ آمد، دو دستش را بر سرش کوبید و فریاد زد:"منم کاوه که عدالت می خواهم. اگر تو عادلی به فرزند من رحم کن. من 18 پسر داشتم که تنها یکی از آنها باقی مانده است. مغز آخرین پسر من هم قرار است غذای ماران تو شود. من یک آهنگر بی آزارم. جوانی من به پایان رسیده و اگر این پسرم را بکشی فرزندی هم برایم باقی نمی ماند. اگر تو پادشاه هفت کشوری چرا رنج و سختیش را ما باید بکشیم. ای پادشاه ستم هم اندازه ای دارد. چرا ماران دوش تو باید از مغز سر فرزند من غذا داده شوند؟"
ضحاک که تا به حال چنین حرف هایی نشنیده بود تعجب کرد و دستور داد فرزند کاوه را به او بازگردانند. بعد از کاوه خواست که گواهی را امضا کند. کاوه نوشته را خواند و بدون این که بترسد فریاد زد:"همه تان دارید به سوی جهنم می روید که به گفته های ضحاک گوش می دهید. من این گواهی را امضا نمی کنم". بعد در حالی که از خشم می لرزید با فرزندش از کاخ بیرون رفت.
وقتی او رفت بزرگان به ضحاک گفتند:"چرا مقابل کاوه سرخ شدی و اجازه دادی پیمان را پاره کند و از فرمان تو سرپیچی کند؟"
ضحاک گفت:"وقتی او به داخل آمد و دستانش را بر سرش زد من شگفت زده شدم. حالا نمی دانم از این ببعد چه پیش می آید که راز جهان را نمی دانم".
وقتی کاوه از کاخ بیرون رفت، شروع به فریاد زدن کرد و دنیا را به عدالت فرا خواند. بعد چرمی را که آهنگران می پوشند بر سر نیزه کرد و با همان نیزه خروشان رفت و فریاد زد:"چه کسی می آید که فریدون را پیدا کنیم و به او بگوییم که پادشاه ما شیطان است". به اندازه یک سپاه آدم دور او جمع شد. خود کاوه فهمید که که فریدون کجاست. رفتند و فریدون را پیدا کردند. فریدون وقتی چرم را بالای نیزه دید آن را به فال نیک گرفت و آن را با جواهر و طلا و دیبای روم آراست به طوری که رنگ های سرخ و زرد و بنفش گرفت و آن را "درفش کاویانی" نامید. از آن ببعد هم هر کسی که تاج پادشاهی را بر سر می گذاشت، به آن چرم بی بهای آهنگری جواهرات جدیدی اضافه می کرد. به این ترتیب درفش کاویان مثل خورشیدی در شب های تیره می درخشید و همه از آن امید می گرفتند.
به هرحال فریدون چون وضع را به این گونه دید فهمید که کار ضحاک تمام است و با سپاهش برای جنگ با ضحاک به سرزمین تازیان رفت. فریدون کاوه آهنگر را فرمانده سپاه کرد و درفش کاویانی افراشته شد تا سپاه فریدون ضحاک را شکست دادند و او را مجازات سختی کردند.
اسلوب معادله
منظور از اسلوب معادله یک ساختار مخصوص نحوی است که در شعر اعمال میشود. شاعر مطلبی را که غالبا یک مفهوم عقلی و از نوع خبری است، بیان میکند و برای اثبات ادعای خود دلیلی میآورد مثل این بیت صائب:
اظهار عجز پیش ستمگر زابلهی است
اشک کباب موجب طغیان آتش است
میتوان گفت بین دو مصرع این بیت معادلهای برقرار است. مصرع اول برابر با مصرع دوم است، یعنی بین آنها میتوان علامت تساوی(=) گذاشت؛ چنانچه مشاهده میشود، دو مصرع بیت از نظر نحوی کاملاٌ مستقل هستند و از نظر معنایی برابر با هم. چنین تکنیکی در شعر، اسلوب معادله نامیده میشود. در شعر فارسی از قرن دهم به بعد محور اصلی سبک است و توسط صائب و بیدل به اوج خود رسیده است:
هر که را بر خاک بنشانی به خاکت میکشد
شمع آخر تکیه بر خاکستر پروانه کرد
«صائب»
دور دستان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر میافکند
«صائب»
اسلوب معادله از نظر تکنیک شبیه تمثیل است. صاحب نظرانی مثل دکتر شفیعی کدکنی تمثیل را برابر با اسلوب معادله میدانند. تمثیل ایراد سخنی از جانب نویسنده و آوردن یک مثال عامه پسند در اثبات سخن است.
هر کس شکست قیمت خود بر زمین نماند
ارزن چو شد متاع، به زر زود میرسد
«صائب»
در تمثیل و اسلوب معادله شرط نیست که مصرع دوم، یا کلاٌ مصرعی که به عنوان مثال آورده میشود، مَثَل باشد؛ بلکه معمولاٌ مصرع اول یک مسئله عقلی و اخلاقی را مطرح میکند و مصرع بعد، مثالی حسی و قابل فهمتر است.
گنبد مسجد شهر از همه فاضلتر بود
گر به عمامه کسی کوس فضیلت میزد
تفاوت اصلی این دو تکنیک زبانی (اسلوب معادله و تمثیل)، با ارسال المثل است. در ارسال المثل، همیشه یک« مَثَل» در شعر یا در نثر آورده میشود، به عبارت دیگر مثال آن یک ضرب المثل است:
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند آن صورت انگشت نما را
«سعدی»
در این بیت «انگشت به دندان گزیدن از حیرت» که یک ضرب المثل است گنجانده شده و این بیت ارسال المثل دارد، و یا این بیت حافظ:
مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی
که گفتهاند نکوئی کن و در آب انداز
«برگرفته از امثال و حکم»
بنابراین با بررسی متون بلاغی و ادبی میتوان گفت: تمثیل و اسلوب معادله یکی هستند و آنچه با این دو تفاوت دارد، ارسال المثل است. البته تمثیل، در متون معاصر به عنوان یک نوع یا ژانر ادبی نیز کابرد دارد؛ و این نوع در اینجا مد نظر نیست، بلکه تمثیل در متون بلاغت منظور نظر است.
اسلوب معادله در حقیقت شاخصۀ اصلی سبک هندی است و علاوه بر صائب و بیدل دهلوی، طالب آملی و سلیم تهرانی در به کارگیری این اسلوب موفق عمل کردهاند.
گفتاری در واج شناسی
واج کوچک ترین واحد صوتی زبان است که معنایی ندارد اما تفاوت معنایی ایجاد می کند . مثلا / م/ در «مرد» واج است زیرا اگر / س/ را جانشین آن کنیم معنای واژه تغییر می کند :«سرد»
واج در زبان فارسی دو نوع است : 1- صامت 2- مصوت
صامت : به آن دسته از واج ها که در ادای آن ها جریان هوا پس از عبور از تارآواها در نقطه ای از حفره ی دهان در فاصله ی میان گلو و لب ها با مانعی برخورد کرده و در برابر آن سدی ایجاد شود یا با فشار از تنگنایی بگذرد و یا مسیر حرکتش تغییر کند و به عبارت دیگر وضعیت حفره ی دهان و اندام های گفتار پس از عبور هوای بازدم از حنجره و قبل از خروج آن از لب ها تغییر یابد و در نتیجه آوای تازه ای بدان افزوده گردد صامت یا همخوان(consonant) گویند .در زبان فارسی 23 صامت وجود دارد .
واجگاه به دستگاه تولید واج ها گفته می شود که شامل لب ها دندان ها لثه کام و نای و ... است .
مصوت : واجی که در حنجره به کمک لرزش تار آواها ایجاد شود اگر در گذار خود از اندام ها ی گویایی به مانعی برنخورد که در نتیجه ی آن آوای تازه ای بدان افزوده شود و وضعیت حفره ی دهان از هنگامی که هوای بازدم با تارآواها برخورد می کند تا خروج آن از دهان به یک شکل حفظ شود واکه یا مصوت (vowel) گویند . در زبان فارسی 6 مصوت وجود دارد .
مصوت ها بر دو نوع اند :
1- کوتاه : ـَـــــــــِـــــــــُــ
2- بلند : ا – ی – و
دستگاه صامت ها را در جدولی تنظیم می کنند . صامتها در سه ردیف افقی و هشت ستون عمودی قرار می گیرند به اضافه ی یک ردیف بیرون از دستگاه به ترتیب جدول 1 از راست به چپ :
جدول 1 :
| لبی | لب و دندانی | زبانی دندانی | صفیری | تفشی | مرکب | کامی | نرمکامی |
بی واک | پ | ف | ت | س | ش | چ | ک | خ |
واکدار | ب | و | د | ز | ژ | ج | گ | غ |
غنه | م |
| ن |
|
|
|
|
|
بیرون از دستگاه :
لرزان | کناری | دمشی | نیم مصوت | چاکنایی |
ر | ل | ه | ی | ء |
ساختمان هجا در زبان فارسی
واج به تنهایی در زبان به کار نمی رود و همیشه در هجا نمود پیدا می کند . هر هجا از ترکیب یک یا چند صامت و تنها یک مصوت تشکیل می شود . از این رو در شمارش هجاها تعداد مصوت ها را می توان اساس قرار دا د. به عبارت دیگر به تعداد مصوت های هر واژه هجا وجود دارد . ساختمان هجا در زبان فارسی به شرح زیر است :
1. صامت + مصوت کوتاه : مثل ِ نه ، به ،تو
2. صامت + مصوت بلند : مثل ِ سا ، سی ، سو
3. صامت +مصوت کوتاه + صامت : تل ، دل، گل
4. صامت +مصوت بلند+ صامت : مار،مور،میر
5. صامت + مصوت کوتاه+ صامت +صامت: گشت،کشت،کشت
6. صامت + مصوت بلند + صامت +صامت: باخت ،بیخت،دوخت
اگر حرف «c» را نماد صامت و حرف «v» را نماد مصوت قرار دهیم ؛ساختمان هجا در زبان فارسی در این فرمول خلاصه می شود : cv(cc) . کمانک نشانه ی اختیاری بودن است .
در چیدمان واج ها بر اساس این الگو نظمی نهفته است که سبب تمایز زبان فارسی با زبان های دیگر است :
1. هر هجا تنها با یک صامت شروع می شود .
2. مصوت همیشه دومین واج هر هجا است.
3. هر هجا تنها یک مصوت دارد .
4. در پایان هر هجا (بعد از مصوت) از صفر تا دو صامت می آید .
پس در کلماتی مانند ایران ، اردک ،امام و ... قبل از مصوت یک صامت همزه وجود دارد .
نظم واج ها در زبان انگلیسی با زبان فارسی متفاوت است و بدین صورت نمادینه می شود:
(((c(c(c )))v((((c(c(c(c )))) .
بر این اساس در زبان انگلیسی :
1. در آغاز هر هجا از صفر تا سه صامت می آید . مثل «strong»
2. در پایان هجا از صفر تا چهار صامت می آید. مثل « strenghs»
3. هجا ممکن است با یک مصوت شروع و به آن نیز ختم شود. مثل «a»
واج در نوشتار با حرف نمایش داده می شود . بعضی واج ها تنها با یک حرف نشان داده می شوند .مثل واج /ب/ که تنها با حرف «ب» نوشته می شود .
بعضی واج ها با چند حرف نشان داده می شوند :
1- واج / ز/ با حرفهای «ز»،« ض» ،«ذ» و« ظ»
2- واج /س/ با حرف های «س»،«ث»و «ص»
3- واج /ه/ با حرف های «ه» و «ح»
4- واج /ء/ با حرف های «ا» و «ع»
5- واج / ت/ با حرف های « ت »و «ط »
6- واج / غ / با حرف های « غ » و « ق »
بعضی واج ها را در خط عربی در بیشتر کلمات با هیچ حرفی نمی توان نمایش داد و باید از نشانه های حرکتی استفاده کرد :
1- مصوت کوتاه ـَ : سر( س + ـَ + ر )
2- مصوت کوتاه ـِ : سر( س + ـِ + ر )
3- مصوت کوتاه ـُ : سر( س + ـَ + ر )
بعضی حرف ها نیز نمودار چند واج مختلف هستند :
الف) حرف «و» نشان دهنده ی سه واج است:
1- واج صامت /و/در واژه هایی مثل «وجدان» . این واج نمی تواند دومین واج یک هجا باشد .
2- واج مصوت بلند /و/ در واژه هایی مثل «نور» . این واج حتما ً دومین واج یک هجا است .
3- واج مصوت کوتاه /و/ در واژه هایی مثل «چو» . این واج نیز حتما ً دومین واج یک هجا است .
ب)حرف «ی» نشان دهنده ی این واج است:
1- واج صامت /ی/ در واژه هایی مثل «یار». این واج نمی تواند دومین واج یک هجا باشد .
2- واج مصوت /ی/ در واژه هایی مثل « تیر» . این واج حتما ً دومین واج یک هجا است .
پ) حرف «ه» نشان دهنده واج های زیر است :
1- واج صامت/ه/ در واژ هایی مثل «ماه» . این واج نمی تواند دومین واج یک هجا باشد .
2- واج مصوت /ه/ در واژ هایی مثل «سه» . این واج حتما ً دومین واج یک هجا است .
3- واج مصوت /ه/ در واژ هایی مثل «نه» . این واج حتما ً دومین واج یک هجا است .
درس اول ادبیات 2 متوسطه همراه معنی و جواب خود آزمایی
همای رحمت
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را
علی : شبه جمله ، منادا
هما : نماد سعادت ، مرغ سعادت ، پرنده ای از راسته ی شکاریان که در قدیم آن موجب سعادت می دانستند .
همای رحمت : اضافه تشبیهی ، رحمت و بخشش خدا را به این پرنده تشبیه شده ، استعاره از حضرت علی (ع)
تو چه آیتی خدا را
آیت : نشانه
را : برای ، نشانه ی متممی
که : زیرا که ، که تعلیل ، علّت را بیان می کند
ماسوا : ما سوی الله : همه چیز به غیر از خدا ، همه ی مخلوقات ، کائنات
را : مفعولی
مصراع دوم تلمیح دارد به این که هرگاه پادشاهی جانشینی نداشت هما را به پرواز درمیآورند . آن گاه که این پرنده فرود می آمد بر سر هر کس که می نشست پادشاه می شد .
معنی : علی ای مرغ سعادت تو نشانههایی از خدا داری زیرا که سایه ی خوشبختی و رحمت الهی را برسر همه ی موجودات عالم افکندهای و آیت و مظهر رحمت پروردگاری .
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
دل : شبه جمله ، منادا
در رخ کسی دیدن : یعنی به چیزی توجّه کردن
را : مفعولی
خداشناسی به کمال نخواهد رسید مگر از طریق علی(ع)
معنی : شاعر خطاب به دل که کانون معرفت و شناخت است میگوید اگر خدا را میشناسی پس به چهره ی ملکوتی علی بنگر تا جلوه گاه حق تعالی را ببینی سوگند به خدا من به وسیله و به واسطه ی او که حجّت حق است خدای نادیده را شناختم .
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
مگر : امید است ، ان شاء الله ، خدا کند که
سحاب رحمت : اضافه تشبیهی ، استعاره از وجود پر فیض و برکت حضرت علی (ع)
ارنه : مخفّف اگر نه
شرار قهر : اضافه ی تشبیهی ، شعلههای آتش عذاب
را : مفعولی
برشفاعت حضرت علی در روز قیامت از تمامی پیروان خود دلالت دارد .
معنی : اگر لطف علی نباشد قهر دوزخ همه را خواهد سوزاند .
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
تلمیح دارد : آیه ی 5 سوره ی مائده « انَّما ولیّکم الله و رسوله وَ الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون »
نگین پادشاهی : مقصود بخشش فراوان
در خانه ی کسی را زدن : کنایه از کمک خواستن از کسی
کرم : لطف
را : به ، نشانه ی متممی
معنی : ای گدای بیچاره برو و در خانه علی را بزن و از علی کمک بخواه زیرا که او از روی لطف و بخشش بسیار، فراوان میبخشد .
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا ؟
استفهام انکاری ( سؤالی که جوابش منفی باشد)
تلمیح به داستان ضربت خوردن حضرت علی (ع) به دست ابن ملجم مرادی دارد .
پسر منظور امام حسن (ع) است .
قاتل : ابن ملجم مرادی
مدارا : به مهربانی رفتار کردن
معنی : به غیر از حضرت علی (ع) چه کسی به پسرش می گوید که با قاتل من وقتی اسیر توست با ملایمت و مهربانی صحبت کن ؟
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب که علم کند به عالم شهدای کربلا را؟
تلمیح دارد به حادثه ی کربلا
ابوالعجایب : صاحب شگفتی ها ، کسی که کارهای شگفت انگیز می کند ، منظور امام حسین(ع)
ابو : پدر ، صاحب
العجایب : جمع عجیبه ، شگفتی ها
استفهام انکاری
واج آرایی مصوّت / ا /
را : مفعولی
عَلم کردن : برپا کردن ، کنایه از مشهورکردن ، به نام و شهرت رسانیدن ، در معرض دید همگان قرار دادن ، زیرا علم به معنای پرچم و نشانه است
عَلم و عالم : جناس ناقص افزایشی
معنی : به جز علی(ع) چه کسی میتواند پسری به دنیا آورد که واقعه ی کربلا را به وجود آورد .
چو به دوست عهد بندد ز میان پاک بازان چو علی که میتواند که به سر برد وفا را؟
تلمیح به شب هجرت حضرت رسول اکرم (ص) که حضرت علی (ع) به جای ایشان خوابیدند و اوج وفای به عهد را نمایان ساخت .
استفهام انکاری
معنی : وقتی با خدا عهد و پیمان میبندد در میان عاشقان خدا ، مانند علی (ع) چه کسی میتواند پای بند به عهد و پیمان خود باشد .
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را ؟
مبالغه ی شاعرانه در بیان عظمت و شخصیّت و کمالات فراوان حضرت علی (ع) است که او را در مرتبه ای برتر از صالحان و دیگر بندگان خدا قرار داده و گرنه حضرت علی (ع) هم از لحاظ جسمانی بشر است ( عجز شاعر در توصیف حضرت علی (ع) دارد . (
تلمیح دارد به داستان غزوه ی احد
شه ملک لافتی : شاه سرزمین فتح نشدنی اشاره به خبری درباره بزرگواری و دلاوری امیرمؤمنان که در غزوه ی احد در فضای آسمان پیچیده شده بود .
معنی : نه خدا و نه انسان می توانمش نامید ، در تعجّبم که چه اسمی بر پادشاه جنگ آوری و شجاعت بگذارم .
تلمیح دارد به جمله : لافتی الّا علی و لاسیف الا ذوالفقار
به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آرتوتیا را
چشم و توتیا : مراعات نظیر
چشم خون فشان : کنایه از گریان بودن
هله : آگاه باش ، صوت تنبیه ( : کلمه ای که برای آگاه کردن به کار می رود . )
نسیم رحمت : اضافه ی تشبیهی ، رحمت خداوند را به نسیم تشبیه شده است ، مورد خطاب واقع شده ( تشخیص )
آر و را : جناس ناقص قلب
را : برای ، نشانه ی متممی
غبار کوی او : مشبّه
توتیا : مشبّهٌ به
معنی : با دو چشمم که از فشار گریه خون می گرید ای باد رحمت و بخشش از کوچه او گرد و غبار کفشش را بیاورد تا سرمه ی ( خاکی که مایه بصیرت می شود ) چشمم کنم .
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
صبا : باد خنک و لطیفی که از شمال شرق می وزد ، نماد پیام رسانی است .
را : به ، نشانه ی متممی
معنی : به این آرزو هستم که شاید حرفهایم به خاک پایت برسد به همین جهت چه پیامهایی را از سوز دل به باد صبحگاهی دادم تا به تو برسد .
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
واج آرایی مصوّت / ا / دارد .
را : مفعولی
معنی : ای علی چون تو گرداننده ی قضا ( تغییر دهنده ی پیشامدهای ناگوار ) هستی به حقّ دعای بیچارگان پیشامدهای بد را از ما دور گردان .
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق تو دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
دم اوّل : لحظه ، درمعنی نفس با نای و نوا و بنوازد ایهام تناسب دارد .
دم دوم : نفس
دم و دم : جناس تام
نوای شوق : صدایی که از سر شوق و علاقه برمی آید .
دم زدن : کنایه از سخن گفتن
نوا : صدا
لسان غیب : لقب حافظ
را : مفعولی
نای ، دم ( دوم ) ، بنوازد ، نوا : مراعات نظیر
معنی : چه ناله ای مانند نی هر لحظه و هر دم از اشتیاقی که به او دارم سر دهم که حافظ شیرازی نوای عشق را خوشتر سر میدهد .
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
تضمین شعر حافظ
تضمین : آوردن آیه ، حدیث ، مصراع و یا ...از دیگری را در اثنای کلام تضمین گویند . تضمین با ایجاد تنوّع سبب لذّت خواننده می شود و پدید آورنده ی ایجاز در کلام است و آگاهی شاعر را از موضوعات مختلف نشان می دهد . هر قدر تضمین طبیعی تر باشد ( به بافت کلام بخورد ) هنری تر است .
مصراع دوم : واج آرایی مصوّت / ا /
پیام آشنا : در شعر شهریار پیام عشق و محبّت آمیز علی(ع) از جانب خداوند ، آشنا : شهریار ؛ پیام آشنا : در شعر حافظ : خداوند و آشنا : حافظ
نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد این نوا را : تشخیص
معنی : هر شب در این امید هستم که نسیم صبحگاهی پیام عشق و محبّت آمیز علی (ع) را از جانب خدا برای من بیاورد و دل من را نوازش دهد .
زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
مرغ یا حق : استعاره از عارفان و شب نشینان
دل شب : اضافه ی استعاری ، تشخیص
ا : نشانه ی ندا
بیت تخلّص است چون نام شاعر در آن آمده است .
معنی : صدای مرغ یا حق ( عارف ) را بشنو که در نیمههای دل شب غم دلش را به خدایش میگوید . چقدر خوب و خوش است ای شهریار که غم دل را برای خدا بگویی .
! بیاموزیم ( 1 )
1- مهر او بلانشینان را کشتی نوح است.
2- نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه نامم شه ملک لا فتی را
در نمونه 1به داستان حضرت نوح و در نمونه 2 به حدیث« لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار» اشاره شده است . به این نوع استفاده از آیات ، احادیث ، داستان ها و وقایع تاریخی در ضمن شعر یا نوشته تلمیح می گویند .
چند نمونه دیگر تلمیح :
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
اشاره به آیه : « انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض والجبال فاًبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الا نسان انه کان ظلوماً جهولاً .»
چنین گفت پیغمبر راستگوی ز گهواره تا گور دانش بجوی
اشاره به حدیث : اطلبوا العلم من المهد الى اللحد .
( لازم به تذکر است چون در این بیت عیناً حدیث معنی شده است تلمیح نیست بلکه اقتباس است . )
تلمیح در لغت به معنی به گوشه ی چشم اشاره کردن است ، در اصطلاح ادبی آوردن کلمه یا کلماتی در شعر یا نثر است که آن کلمه یا کلماتی اشاره به داستان ، قصّه ، آیه و ... به گونه ای که شاعر یا نویسنده قصد تعریف آن را ندارد خواننده یا شنونده با شنیدن شعر یا متن به یاد آن داستان ، قصّه ، آیه و... می افتد ؛ تلمیح سبب می شود تا مفهوم و معنی مورد نظر شاعر یا نویسنده را بهتر درک کنیم .
خود آزمایی صفحه ی 5
1- یک نمونه سجع در مناجات خواجه عبدالله بیابید .
بکاست و نخواست
2- در عبارت « بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار» مقصود از « کشته ها » چیست؟
استعاره از اعمال ما
3- بیت پنجم شعر همای رحمت به چه موضوعی اشاره دارد؟
رفتار حضرت علی (ع) با ابن ملجم و نهایت جوانمردی حضرت علی (ع) که به فرزندش سفارش می کرد با اسیرت حتّی اگر قاتل من باشد با ملایمت رفتار کن .
4- شاعر در کدام بیت ناتوانی خویش را از وصف حضرت علی (ع) بیان کنید ؟
بیت 8 : نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را !
5- در بیت سیزدهم مقصود از پیام آشنا و آشنا چیست ؟
پیام آشنا در شعر حافظ یعنی خدا در شعر شهریار یعنی پیام عشق و محبّت آمیز علی (ع) از جانب خدا . آشنا در شعر حافظ خود حافظ و در شعر شهریار خود شهریار است .